کد مطلب:25903
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:20
آيا حضرت موسي نميدانست كه خداوند را با چشم نميشود ديد؟ پس درخواست ديدن خداوند براي چه بود؟ ديگر اين كه پيامبر مگر نبايد معصوم باشد؟ پس گناه موسي چه بود كه عرض كرد توبه كردم؟
ادراك بر چند نوع است: 1. ادراك از طريق حس كه مدرك هم بايد محسوس باشد; 2. ادراك از طريق برهان و استدلال منطقي; 3. ادراك از طريق ذات و وجدان و شهود قلبي كه بدون واسطة حس يا برهان، به واقعيت شيء دست پيدا ميكند يا آن را مشاهده ميكند; مانند ادراك خود و قواي خودمان به وسيلة خودمان كه به علم نفس به ذات خود و به قواي ذات خود و نيز علم انسان به ذات خود و به قواي باطني و اوصاف ذاتيه خود تعبير ميشود كه در اين ادراك سوم، هيچ چيز واسطه و دخيل نيست.
در ميان راههاي مذكور، كداميك از آنها ميتواند درخواست حضرت موسي باشد؟ راه اوّل قطعاً نيست; گرچه بعضي از مفسران(تفسير مجمعالبيان، ج 4 ـ 3، ص 474، انتشارات علميه اسلاميه / تفسير الميزان به نقل از روايت ضعيفه، ج 8، ص 270. ) اين طريق را براي درخواست آن حضرت انتخاب كردهاند، لكن گفتهاند: موسي از زبان قومش اين را درخواست كرده (درخواست رؤيت خدا با چشم) كه البته اين قول با نسبتي كه حضرت به قومش داده كه آنها را سفها دانسته ـ بدان جهت است كه آنها از موسي خواستند تا خدا را با چشم رؤيت كنند ـ نميسازد; أتهلكنا بما فعل السفهأ منّا( اعراف، 155 / تفسير الميزان، ج 8، ص 268، انتشارات آخوندي. ) زيرا ممكن نيست كه حضرت موسي مرتكب درخواستي شود كه آن را از طرف قوم خود سفيهانه ميداند.
طريق دوم هم نميتواند خواسته حضرت موسي باشد; زيرا آن طريق بايد از راه درس و بحث و استدلال به دست آيد، نه از راه رؤيت كه آن هم قطعاً حاصل بوده است.
طريق سوم، يعني بيواسطه خدا را مشاهده كردن: گرچه نوعي از آن در اين عالم براي انبيا و امامان: بعضي از بندگان امكان دارد; امّا به نحو كاملتر آن كه كمال علم ضروري به خدا باشد ـ كه حتي كوچكترين حجابي مانع نشود ـ ميتواند در مورد خداوند متعال خواسته حضرت موسي باشد; زيرا آن حضرت گرچه خدا را كاملاً شناخته بود تا جايي كه با او سخن ميگفت و از برگزيدگان براي رسالت الهي محسوب ميشد، در عين حال، آن حضرت آرزو كرد كه معرفتش به حق تعالي بيش از گذشته شده و رؤيت قلبي و شهود باطنياش به كاملترين شهود حق و علمش به حق، به كمال علم ضروري به حق تبديل شود كه خطاب رسيد: ]حتي براي تو نيز[ چنين چيزي در اين عالم با وجود بقاي وجود طبيعت ميسّر نيست; كه بدن و قواي طبيعي همراه آن، حجاب چنين مرتبهاي از علم و شهودِ كامل هستند; به همين جهت، خداوند فرمود: نظيرش را به كوه نشان ميدهم كه با آن صلابت و استحكامي كه كوه داشت، با يك تجلي الهي كوبيده و متلاشي شد و طاقت تجلي حق را نداشت. ضمناً به حضرت موسي فهماند كه اين مرتبه از رؤيت و مشاهده و لقاي الهي، فقط در عالم آخرت ميسر است; همانطوري كه در آيات ديگر قرآن به آن اشاره شده; إِلي ربها ناظرة( قيامت، 23. ) انك كادح إلي ربك كدحاً فملـَقيه;( انشقاق، 6. ) زيرا انقطاع تام به خداي متعال حاصل نميشود; مگر با قطع رابطه از هر چيزي حتي از بدن و توابع آن.( اقتباس از تفسير الميزان، ج 8، ص 253. )
در مورد توبة حضرت موسي خاطرنشان ميسازيم كه توبه به معناي بازگشت به جاي اول است. در غير معصوم، توبه از گناه است; ولي در معصوم، چون گناه ندارد، قهراً از ترك اوليَ يا از كار غير متوقّع است;( همان ص 255. ) همانند توبه حضرت آدم يا حضرت داوود و... كه در قرآن ذكر شده است. در اينجا، حضرت موسي توقّع داشت كه خدا را در همين عالم طبيعت و با وجود طبيعي خودش كه زنده باشد، به نحو شهود كاملتر رؤيت كند كه خطاب آمد: لقاي الهي و رؤيت قلبي و شهود كاملتر، در آخرت ميسر است كه با فنأ بدن محقق ميشود; در نتيجه گناهي نبوده تا با عصمت منافات داشته باشد; البته براي انسان كامل ـ پيامبر اسلام و اميرمؤمنانـ در همين دنيا نيز رؤيت قلبي حاصل است زيرا آنان قادرند با صرف نظر از وجود طبيعي به چنين ادراكي برسند و موسيچنين مقامي را تقاضا كرد.
همراهان حضرت موسيغ چهل نفر نبودند، بلكه هفتاد نفر بودند: واختارَ موسيَ قَومَهُ سَبعينَ رَجُلاً لِميقـَتِنا;(اعراف،155) و موسي از قوم خود هفتاد تن از مردان را براي ميعادگاه ما برگزيد. و دليل مرگ آنان و بيهوش شدن حضرت موسيغ همان زمين لرزه و صاعقهاي بوده كه آنان را فراگرفته و آنان از هول و وحشت و يا برخورد برق صاعقه، از دنيا رفتهاند: فَلَمّا اَخَذَتهُمُ الرَّجفَةُ قالَ رَبِّ لَو شِئتَ اَهلَكتَهُم مِن قَبلُ واِيّـَيَ; (اعراف، 155) و هنگامي كه زمين لرزه آنهارا فرا گرفت ]و هلاك شدند[ گفت: پروردگارا! اگر ميخواستي، ميتوانستي آنهاو مرا پيش از اين هلاك كني. به هر حال، از مجموع آيات و روايات استفاده ميشود كه اين عده، مورد عفو و رحمت الهي واقع شدند و سرانجام، هلاك شدگان، بار ديگر زندگاني را از سر گرفتند و به همراه موسيغ به سوي بني اسرائيل باز گشتند. حضرت موسيغ دربارة تقاضاي عفو از خداوند ميفرمايد: اَنتَ ولِيُّنا فَاغفِر لَنا وارحَمنا واَنتَ خَيرُ الغـَفِرين; (اعراف، 155) تو ولي مايي، ما را بيامرز و بر ما رحم كن و تو بهترين آمرزندگاني.( تفسير نمونه، آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران، ج 6، ص 391، نشر دارالكتب الاسلامية. )
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.